PDF نسخه کامل رمان راننده سرویس سروناز روحی در ژانر عاشقانه در473 صفحه


PDF نسخه کامل رمان:راننده سرویس
نویسنده: #سرو_روحی
ژانر: #عاشقانه

خلاصه رمان: داستان چهار دختر دبیرستانی را روایت می‌کند که سال‌هاست با هم دوست هستند و در یک رشته تحصیل می‌کنند. پس از شش سال با هم بودن، کلاس‌هایشان تغییر می‌کند و آن‌ها دو به دو از هم جدا می‌شوند. اما ماجرا وقتی جذاب‌تر می‌شود که راننده جدید سرویس مدرسه، پسری جوان است و ترانه، یکی از این چهار دختر، به او دل می‌بازد …

قسمتی از رمان راننده سرویس

سورن پرسید: خیلی طول میکشه؟ سروان بی‌حوصله‌ای نصیبش شده بود… با صدایی که از آن خشم می‌بارید گفت: شما در روز چند بار میاین اینجا… آقای عزیز پیدا شد… خبرتون می‌کنم…. سورن با لحنی ملتمس گفت: پیدا می‌شه؟؟؟ سروان خشک و جدی در حالی که سرش میان پرونده‌اش بود گفت: ان شاالله… اگر می‌دانست که چطور با بدبختی توانسته بود پول خریدش را جور کند… اینقدر راحت نمی‌گفت: ان شا الله… از جایش بلند شد … و از ساختمان کلانتری خارج شد… کلافه بود…. اصلا نمی‌دانست چه کار کند… حواسش پرت بود…. انگار شکنجه‌اش می‌کردند… زیر لب زمزمه کرد: هر چی سنگه… مال پای لنگه… وارد خانه شد….

فرزین و شهاب تنها بودند… و مشغول تماشای تلویزیون، به اهستگی سلام کرد. کمی بعد در حین اویزان کردن شال گردن و کتش به چوب رختی فرزین از او پرسید: چه عجب تشریف آوردین…. چشممون به جمالتون روشن شد… سورن خسته تر از آنی بود که بخواهد پاسخی به متلک فرزین دهد. بدون هیچ حرفی به اتاق رفت و خودش را روی تخت پرت کرد. سر درد بدی داشت. فرزین با حرص در اتاق را باز کرد و با غیظ گفت: هیچ معلومه از دیروز تا به حال کدوم گوری هستی؟؟ سورن چشم‌هایش را بسته بود در همان حال گفت: فرزین بذار برای بعد… فرزین با حرص بیشتر گفت: نمی‌تونستی یه زنگ بزنی؟ سورن چه مرگت شده؟

واسه‌ چی بعد از امتحان اونطوری گذاشتی رفتی… چرا صبر نکردی با هم بریم؟؟؟؟ اما سورن چشم‌هایش بسته بود…. عصبی‌تر داد زد: سورن با توام… سورن چشم‌هایش را باز کرد نگاهش از بی‌خوابی و خستگی خمار بود … فرزین بیشتر از انکه عصبانی باشد… نگران بود… سورن به زحمت با لحنی خواب آلود گفت: بذار برای بعد… فرزین از جایش بلند شد. و در هنگام خروج از اتاق گفت: بعد منظورت ده روز دیگه است؟ سورن متوجه منظورش نشد… اما برای اینکه دست از سرش بردارد گفت: اوهووووم… فرزین من برای عصر بلیت دارم… سورن نشنید… خواب بود… فرزین آهی کشید و زمزمه وار گفت: خدا حافظ… و از اتاق بیرون رفت …

دسته بندی: کالاهای دیجیتال » رمان، شعر و داستان

تعداد مشاهده: 20 مشاهده

فرمت فایل دانلودی:.pdf

فرمت فایل اصلی: PDF

تعداد صفحات: 473

حجم فایل:2,737 کیلوبایت

 قیمت : 25,000 تومان
پس از پرداخت، لینک دانلود فایل برای شما نشان داده می شود.   پرداخت و دریافت فایل